آیا نسل Z می تواند از شر آیفون هایش خلاص شود؟
شاه بلاگ: 98 درصد از نسل زد صاحب تلفن هوشمند هستند و برای جوان ترین آنها، میانگین زمان استفاده از صفحه نمایش هشت ساعت در روز است که رقم سرسام آوری است.
باشگاه خبرنگاران جوان؛ ارینب سیفی - الیاس واچل، دستیار سردبیر در نشریه آتلانتیک در یادداشتی درباره ی وابستگی بیش از اندازه نسل جدید به گوشیهای هوشمند نوشت: در سال ۲۰۰۹، اپل شعار جذابی ابداع کرد: «تقریباً برای هر چیزی یک اپ وجود دارد.» تبلیغ اصلی، کپسول زمانی از سالیان اولیه است - زمانیکه ایده استفاده از گوشیهای هوشمند در هر گوشه ای از زندگی، بیشتر بعنوان یک وعده تلقی می شد تا یک تهدید.
حالا ما اپلیکیشن هایی داریم که به ما کمک می کنند استفاده از اپلیکیشن ها را متوقف نماییم. برخی از اپلیکیشن ها سرعت باز کردن اپلیکیشن های دیگر را کاهش می دهند؛ بعضی همه چیز را به جز تماس ها و پیامک ها مسدود می کنند تا وقتی که رمز عبور خاصی را وارد کنیم؛ بعضی ها ما را وادار می کنند پیش از اسکرول کردن، نفس های عمیق و مراقبه ای بکشیم. یکی از آنها یک درخت متحرک کوچک درحال رشد را نشان میدهد - درختی که اگر اینستاگرام را باز نماییم، می میرد.
من سال ها این اپلیکیشن های محدودکننده ی اپلیکیشن را امتحان کردم تا اعتیادم به گوشیهای هوشمند را ترک کنم. نگاه کردن مداوم به گوشی ام من را خوشحال نمی کرد، اما انگار نمی توانستم دست از این کار بردارم. یک محدودیت روزانه جهت استفاده از گوشی ام تعیین می کردم و سپس اعلان هایی را که به من می گفتند به آن حد رسیده ام، نادیده می گرفتم. موانع هر چه که باشند، همیشه می توانستم آنها را نادیده بگیرم یا تنظیماتشان را تغییر دهم. نگاه کردن به گوشی ام در نهایت تصمیم من بود؛ من باید روزی هزار بار تصمیم درست را می گرفتم.
من و دوستانم در دهه هشتاد میلادی به دنیا آمدیم، نخستین فرزندان عصر گوشیهای هوشمند. سالیان اخیر شاهد سیلی از حمایت ها و هشدار ها در مورد تأثیرات گوشیهای هوشمند بر خردسالان و کوشش برای محدود کردن استفاده از آنها توسط سیاستهای مدارس بوده ایم. اما این اقدامات برای نسل من خیلی دیر انجام شد. دوران کودکی ما، زمانیکه مدارس و خانواده می توانستند به سادگی انتخاب های ما را هدایت کنند، گذشته است. ما از هر کسی معتادتر هستیم و هیچ کس جز خودمان نمی تواند گوشی هایمان را از ما بگیرد.
بیشتر ما می دانیم که دامنه توجه ما محدود شده و زمان استفاده از صفحه نمایش از کنترل خارج شده است - این که توانایی انجام هر کاری اغلب موجب می شود که ما هیچ کاری انجام ندهیم. به این علت است که ما سیستم های محدودیت صفحه نمایش بیزانسی ایجاد می نماییم - و وقتی دکمه «نادیده گرفتن» را فشار می دهیم از خودمان متنفر می شویم.
البته راهکار دیگری هم وجود دارد: می توانیم گوشیهای هوشمند خودرا بطور کلی کنار بگذاریم. اما این یک تصمیم بزرگ است وقتی که با دشواری زندگی بدون آنها را به یاد می آورید.
چند سال پیش، جورجیا واکر-کِهِر، دانشجوی سال اولی دانشگاه استنفورد، در یک گروه چت پر از دوستانش اعلام نمود که مقرر است کاری «بسیار مهم» انجام دهد. او گوشی هوشمندش را با یک «گوشی معمولی» عوض کرده بود.
یکی پاسخ داد: «هک شدی؟» دیگری به شوخی اظهار داشت: «اگر به کمک نیاز داشتی، در حباب سبز به ما پیام بده.» یکی از دوستانش در دانشگاه با واکر-کلهر برخورد کرد و عکسی برای بقیه فرستاد که تأیید می کرد او زنده و سالم می باشد.
دوستانم هم وقتی در ماه جولای، گوشی جدید لایت فون خودم را که یکی از معدود جایگزین های مدرن گوشیهای تاشوی قدیمی است به آنها نشان دادم، به طرز مشابهی مبهوت شدند. گوشی من دوربین، پخش کننده MP۳ و ابزار نقشه دارد. اما صفحه نمایش سیاه و سفید و مات آن نه امکان مرور اینترنت دارد، نه رسانه های اجتماعی، نه اخبار و نه ایمیل. براستی، اصلاً هیچ برنامه ای ندارد. وقتی از جو هولیر، یکی از بنیانگذاران شرکت، پرسیدم چه چیزی لایت فون را از تلفن هوشمند متمایز می کند، اظهار داشت که با گوشیهای لایت فون هیچ گاه به «هیچ چیز بی نهایت» دسترسی نخواهد داشت. این گوشی طوری طراحی شده که محدودیت داشته باشد.
چند ماهی است که دارم با این محدودیت ها آشنا می شوم. روز اولم یک کابوس لجستیکی بود. برای باز کردن قفل در دفترم به یک اپ نیاز داشتم؛ نه می توانستم وارد شوم و نه می توانستم به Slack دسترسی پیدا کنم تا از کسی کمک بخواهم. فقط باید منتظر می ماندم تا کس دیگری بیاید. آن شب، من و هم اتاقی هایم یک آپارتمان جدید پیدا کردیم و متوجه شدیم که باید هر چه سریع تر یک فرم آنلاین پر نماییم. درست یک روز قبل، آیفونم - جعبه جادویی حاوی تمام حساب های بانکی و فیش های حقوقی ام - را بیرون می آوردم و در عرض پنج دقیقه کارم تمام می شد. در عوض، مسیر یک ساعته تا خانه را طی کردم، لپ تاپم را روشن کردم و به سادگی ای که با میل و رغبت از دست داده بودم فکر کردم.
هر چه بیشتر با تلفن هایمان زندگی نماییم، زندگی بیشتر ما را به این کار ملزم می کند؛ نوآوری هایی مانند کد های QR و احراز هویت دو مرحله ای، گشت و گذار در جهان بدون آیفون را دشوارتر کرده است. راه رفتن بدون یکی از آنها مانند اینست که شست هایتان را در خانه جا بگذارید.
در عین حال، خیلی از برنامه هایی که هر روز استفاده می نماییم، طوری طراحی شده اند که ما را از دنیای بیرون دور نگه دارند. معیار اصلی موفقیت آنها اینست که چند ساعت از زندگی شما را می توانند از شما بگیرند، و زندگی در حالت مداوم استفاده از دستگاه های دیجیتال برای ما خوب نیست. استفاده مزمن از تلفن های هوشمند با کاهش ظرفیت شناختی، انزوای اجتماعی و سلامت روان ضعیف مرتبط دانسته شده است. این مطالعات سال هاست که انجام می شوند و بیشتر ما می دانیم که یافته های آنها در سطح درونی درست است.
واکر-کلهر این احساس را به خوبی توصیف کرد: این فقط دوست نداشتن تلفن هوشمند نیست؛ اینست که وقتی با تلفنم تعامل دارم، خودم را دوست ندارم. احساس می کنم کنترلی ندارم - انگار در این نبرد مداوم برای مهار خودم هستم.
شاید برنامه های محدودکننده ی برنامه ها در حاشیه مفید باشند، اما برای بیشتر ما، این حس را از بین نمی برند.
نسل من اغلب بعنوان نسلی توصیف می شود که فاقد فرهنگ تک فرهنگی است، برای اینکه آن چه روی صفحه نمایش هایمان می بینیم به شکل الگوریتمی بر مبنای علایق و وابستگی هایمان دسته بندی شده است. اما صفحه نمایش، فرهنگ تک فرهنگی ماست. ۹۸ درصد از نسل زد صاحب تلفن هوشمند هستند و برای جوان ترین ما، میانگین زمان استفاده از صفحه نمایش هشت ساعت در روز است که رقم سرسام آوری است. این معادل حدود ۱۲۲ روز در سال است - یک سوم از زمان ما روی زمین. نود و پنج درصد از افراد ۱۸ تا ۲۹ ساله تلفن های خودرا تقریبا تمام وقت در ساعات بیداری و ۹۲ درصد هنگام خواب این کار را انجام می دهند.
لازم نیست معتاد افراطی باشید تا مشکلی داشته باشید. من هیچ گاه از آن دسته اشخاصی نبوده ام که «تا ساعت ۵ بامداد بیدار بمانم و در تاریکی تیک تاک تماشا کنم». براستی، سال ها پیش رسانه های اجتماعی را کنار گذاشتم و به پیامک دادن به اشخاصی که با دشواری در دسترس هستند، معروف هستم. سال ها بود که با دقت آیفونم را از خیلی از جذابیت ها و حواس پرتی هایش پاک می کردم. اما همیشه می توانستم چیز دیگری برای کلیک کردن پیدا کنم. وقتی اینستاگرام را حذف کردم، شیفته ی اخبار شدم. وقتی به خواندن روزنامه ها و مجلات فیزیکی روی آوردم، هنوز عکسهایی را که گرفته بودم، مرور می کردم، به صورت وسواس گونه ای امور مالی ام را به شکل آنلاین پیگیری می کردم و در ویکی پدیا پرسه می زدم. مثل یک بازی موش و گربه با گیرنده های دوپامینم بود. هر چیز جذابی را از تلفنم حذف می کردم، اما هنوز هم رابطه ای اعتیادآور با خود آن داشتم. فقط وقتی آنرا برمی داشتم، متوجه می شدم که نمی دانم چه چیزی را بررسی می کنم.
به قول مایکل لوی، تحلیلگر فناوری، ۶۹ درصد از افراد ۱۸ تا ۳۴ ساله به صورت فعال در کوشش برای کاهش زمان استفاده از صفحه نمایش خود هستند (در مقایسه با ۵۸ درصد از بزرگسالان به صورت کلی)، و بسیاری می گویند - حداقل در نظریه - که دوست دارند یک گوشی بی صدا را امتحان کنند. وقتی واکر-کلهر و دو همکلاسی اش از دانشجویان دیگر خواستند که بعنوان بخشی از مطالعه ای توسط لابراتوار رسانه های اجتماعی استنفورد، داوطلب شوند تا به مدت یک هفته از گوشی بی صدا استفاده کنند، بعد از دریافت ۲۵۰ پاسخ در سه روز، مجبور شدند فرم علاقه مندی خودرا ببندند.
با وجود همه اینها، لوی تأیید کرد: رواج واقعی گوشیهای هوشمند به طرز قابل ملاحظه ای نادر است. در دهه گذشته بیشتر از ۱۰۰ هزار گوشی هوشمند فروخته شده است؛ اپل در طول این مدت ۲۳۰۰۰ برابر آیفون فروخته است. لوی به من گفت حدود ۶ درصد از کاربران تلفن همراهی که تیمش مورد بررسی قرار داده، یک تلفن معمولی دارند، اما بیشتر این افراد به ندرت یا هیچ گاه از آن استفاده نمی کنند - احتمالا به این علت که خیلی از آنها تلفن هوشمند هم دارند.
خیلی از اشخاصی که به یک گوشی معمولی روی می آورند، نوعی لحظه تغییر عقیده را توصیف می کنند. کارتر هاید ۲۴ ساله است و مدرک کارشناسی ارشد خودرا در رشته روانشناسی بالینی از دانشگاه کلمبیا می گیرد. او به من اظهار داشت که دوران راهنمائی اش با «افسردگی و اضطراب تاریک ناشی از رسانه های اجتماعی» تعریف می شد. در سال اول دبیرستان، او یک تصادف جدی با یک چهارچرخ داشت. او مجروح نشد، اما آیفونش خرد شد. وقتی والدینش او را برای تعویض گوشی به فروشگاه ورایزن بردند، از خود پرسید: «چرا این همه از این زندگی گرانبهایی که به من داده شده را صرف گوشی ام می کنم؟» او یک گوشی کشویی ال جی کازموس را در گوشه ای دید که هیچ فروشگاه برنامه ای نداشت - به شوخی اظهار داشت: «مثلاً کپک زده بود؛ روی آن تار عنکبوت رشد کرده بود» - و فوراً فهمید که آنرا می خواهد. مادرش به او خندید، و آن مرد ورایزن هم همین طور. اما او تا آخر دبیرستان از آن گوشی استفاده نمود. او به من اظهار داشت که بهتر خوابیده و حالش بهتر شده و نمرات بهتری گرفته است: «خیلی سالم تر شده ام و همیشه کمتر خسته و بی حال هستم.»
برای طرفداران مینیمالیسم دیجیتال، هدفمندی مهم تر از محدودیت است. بریونز توضیح داد: «وقتی برای مدرسه یک مقاله تحقیقاتی می نویسید، با میل و رغبت تصمیم می گیرید که من مقرر است غرق در اطلاعات مربوط به این مساله شوم و می خواهم این کار را انجام دهم.»، اما رابطه ای که ما با تلفن خود داریم به طور معمول به این شکل نیست: «بین همکاری داوطلبانه - تمایل داوطلبانه برای داشتن آن اطلاعات - و واقعیت ناخواسته الگوریتم تفاوت وجود دارد.»
منبع: شاه بلاگ
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب